تحولات لبنان و فلسطین

با شکل و شمایلی که دارند من را یاد عکس‌های جبهه‌ها می‌اندازند، همان‌هایی که برای دفاع از مردم و سرزمین‌شان، جانشان را کف دست‌ گذاشتند و به جبهه رفتند، ظاهر گروه جهادی که به کمک سیل‌زدگان این روزها رفته‌اند دقیقا مانند رزمندگانی است که عکس‌های‌شان به یادگار مانده، نوجوان، جوان و پیر در یک قاب.

این نوجوانان مردان آینده ساز کشورند/ دهه هشتادی‌ها پای‌کار کمک به روستاییان سیل‌زده داورزن

به گزارش قدس آنلاین، ساعت از ۶ و ۵۱ دقیقه صبح گذشته است، نسیم سردی صورتم را نوازش می‌کند، همزمان که به ساعت نگاه می‌کنم، دعا می‌کنم دیر به مقصد نرسم، قرار است به روستای بهانگر بروم تا از فعالیت‌ یکی از گروه‌های‌ قبراق که به مردم سیل‌زده این روستا کمک می‌کنند بنویسم.

اطلاعاتی که دارم کم است، ۱۳ نفر عضو این گروه جهادی هستند که قبل از جاری شدن سیل به روستاهای داورزن و سبزوار، فعالیت‌هایی همچون توزیع مواد غذایی و کمک‌رسانی به مردم کم‌برخوردار را در دستور کار خود قرار داده بودند، اما سیل که در مناطق سیل‌زده سبزوار و داورزن جاری شد و منازل مردم را گل و لای گرفت، این گروه جهادی عزم خود را برای کمک‌رسانی به مردم جمع کرد، آنچه که ویژگی خاصی به این گروه می‌دهد، این است که سه نوجوان این گروه را در کارهای جهادی همراهی و کمک می‌کنند.

ساعت به ۱۰ و ۴۵ دقیقه صبح نزدیک شده و من کم‌کم به روستای بهانگر نزدیک می‌شوم، در راه در ذهنم سئوالات را مرور می‌کنم، گویی ذهنم پر از سئوالاتی است که به نظر می‌رسد اگر نپرسم پاسخ را از دست داده‌ام، اثرات سیل همچنان در مسیر روستا دیده می‌شود، درختانی که در مسیر هستند عمدتا شاخه‌هایشان شکسته یا کمی خم شده‌اند، هنوز گل و لای ناشی از سیل در جاده دیده می‌شود، به محض اینکه به مقصد می‌رسم، یکی از نیروهای جهادی را می‌بینم که در حالی که به راننده راهنمایی می‌کند که کجا خودرو را پارک کند، با لبخندی به ما خوش آمد می‌گوید، قرار است همراه او به نیروی جهادی ملحق شوم.

او را همه محمد آقا خطاب می‌کنند، این را از خوش و بش مردم روستا با او متوجه می‌شوم، می‌گوید: نام گروه جهادی شهید حججی است و ۱۳ نفر عضو این گروه هستند. در حالی که از یکی از کوچه‌های روستا به کوچه دیگری می‌رسیم و مقصدمان یکی از منازل انتهای کوچه مورد نظر است، از نوجوانان عضو گروه می‌پرسم، که می‌گوید آن‌ها هم در این کمک‌رسانی به اعضای تیم جهادی کمک می‌کنند.

نوجوانانی که آدم را یاد جنگ و جبهه‌ها می‌اندازند

هنوز جمله‌اش به پایان نرسیده که یکی از نوجوانان گروه جهادی را می‌بینم، در حالی که دستانش و پایین لباسش گِلی شده، به سمت ما می‌آید و لبخند می‌زند، پس از سلام ما را به داخل حیاط دعوت می‌کند، در آنجا گروه جهادی که در حال کار هستند از پنجره‌های پذیرایی دیده می‌شوند.

با شکل و شمایلی که دارند من را یاد عکس‌های جبهه‌ها می‌اندازند، همان‌هایی که برای دفاع از مردم و سرزمین‌شان، جانشان را کف دست گذاشتند و به جبهه‌ها رفتند، ظاهر گروه جهادی دقیقا مانند رزمندگانی است که عکس‌هایشان به یادگار مانده، اما امروز و پس از گذشت بیش از دو دهه انسان‌هایی در قالب گروه‌های جهادی به کمک مردم سیل‌زده شتافتند تا منازل آن‌ها را از گل و لای خارج کرده و تلاش می‌کنند تا زندگی مردم هر چه زودتر به حالت قبل از سیل بازگردد.

همه وسایل منزل در حیاط جمع شده بود، امیررضا نکونام مسوول این گروه جهادی است، می‌گوید: سیل سبب شد حدود یک و نیم متر گل و لای تمام وسایل منازل را در برگیرد، او در حالی که اعضای گروه را معرفی می‌کند، به نوجوانان هم اشاره‌ای دارد و بیان می‌کند: این نوجوانان مردان آینده‌ساز کشور هستند، آن‌ها در این کمک‌رسانی به سیل‌زده‌ها کارهای مختلفی انجام داده‌اند.

نمی‌خواهم مزاحم کارهای آن‌ها شوم، اما تا می‌خواستم حرفی بزنم، یکی از نوجوانان را دیدم که با سینی پر از لیوان‌های چای سمت من آمد، از او تشکر می‌کنم و در قسمتی از حیاط که از قبل تمیز شده و محل مناسبی برای نشستن است می‌نشینم، همزمان از او می‌خواهم اگر امکان دارد به سئوالاتم پاسخ دهد، او با کمال میل قبول می‌کند و خود را «متین آسایش» معرفی می‌کند.

از خوشحالی مردم خوشحال می‌شوم

«۳ سال است عضو بسیج جغتای شده‌ام، اما یکی دو ماه قبل که برای کمک در ضدعفونی شهرستانم به بسیج رفته‌ام، با این گروه جهادی آشنا شدم و از آن موقع هر جا نیاز به کمک‌رسانی این گروه بوده، حضور داشتم» این جملاتی است که متین آسایش می‌گوید، او به این نکته هم اشاره دارد که در این مناطق سیل‌زده علاوه بر خارج کردن گل و لای از منازل، وسایل منازل را هم خارج کردیم، به کودکان روستا شکلات و مواد غذایی می‌دهیم.

متین نوجوانی است که حدود ۱۴ یا ۱۵ ساله به نظر می‌رسد، می‌پرسم برایتان سخت نیست که دور از خانواده، در اینجا باشید و کارهای سختی که شاید لازم باشد انجام دهید را عملی کنید؟، محکم می‌گوید: نه اصلا، اتفاقا خیلی هم خوشحالم که به هموطنانم کمک می‌کنم و لبخند آن‌ها مرا خوشحال می‌کند.

این جمله را که می‌گوید، به چای هم اشاره دارد و در حالی که قندان را به سمت من می‌آورد و تعارف می‌کند، می‌گوید: چایتان سرد نشود، چای را که می‌نوشم، همزمان نگاهی به همه اعضای گروه می‌کنم، همچنان مشغول کار هستند، پرده‌ها حسابی گِلی و کج شده است، طوری که کنار زده شده و پذیرایی از داخل حیاط دیده می‌شود.

هنوز تا پایان کمک‌رسانی زمان باقی است...

از پله‌ها بالا می‌روم و وقتی داخل منزل می‌شوم با صدای یکی از اعضای جهادی که می‌گوید صبر کنید، می‌ایستم، جمله او به موقع بود، زیرا اگر یک قدم جلوتر می‌رفتم، ممکن بود گلی شوم، از او تشکر می‌کنم و به مسوول گروه جهادی می‌گویم چند سئوال دیگر باقی مانده و او همراه من به خارج از منزل مورد نظر می‌آید.

مسوول گروه جهادی شهید حججی به این نکته اشاره دارد که تا پایان فروردین ماه ۹۹ در روستای بهانگر برای خارج کردن گل و لای از منازل مردم این روستا در این مکان حضور دارند و بعد از اتمام کار، قصد دارند از سایر روستاها هم بازدید کنند تا میزان گل و لای ناشی از سیل که به منازل در روستاهای سیل‌زده سبزوار و داورزن وارد شده را بررسی کرده و برای کمک‌رسانی برنامه‌ریزی کنند.

این جمله وقتی به پایان می‌رسد، یکی از نیروهای جهادی اعلام می‌کند که وقت نماز ظهر و عصر است، اگر به ساعت نگاه نکرده بودم باورم نمی‌شد که این همه زمان به این زودی گذشته است.

اینجا دفاع مقدس است دفاع از زندگی‌هایی که قرار است جریان داشته باشد. نوجوان‌های «فهمیده» هم آمده‌اند تا مثل آن نوجوان ۱۳ ساله‌ای که امام، رهبرش خواند؛ زیر این بار شانه بدهند. شاید این روزهای بحرانی برای این است که ما خودمان را بیشتر بشناسیم، کجای میدان ایستاده‌ایم؟

منبع: فارس

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.